امروز صبح خوابالو چشام باز نشده خودمو تو آینه دیدم

قیافه م اون شکلی شده که دوستش دارم

انگار آرامش داشته باشه خوب شده 


خوبه که هنوز به اس ام اس جواب میده


امروز قراره اینترویوی دیروزی ادامه داشته باشم

من باید بتونم همه سئوالها رو درست جواب بدم

صبح زود بیدار شدم که بازم بخونم

خیلی دوست دارم تو این شرکت مشاور آی تی استخدام بشم


بله می فهمم! سخته! ولی اینکه بخوای فکر کنی زندگیت تلف شه و از دست رفته و دیگه نمیشه و نمی تونی سختتره...افسرده می کنه ادمو.من ترجیح می دم فکر کنم که یکی هست که عاشقانه دوستش دارم و درکم می می کنه و بقیه اشو واگذار کنم به اینده...در هر حال اینده میاد و اینکه من وتو غصه بخوریم فقط عملکرد حال را تحت تاثیر قرار میده.من هزار تا کار دارم تو این لحظه و غصه خوردن هم البته همیشه هست ولی چرا باید فکر کنم یه مرحله دیگه اگه بیاد همه چیز درست میشه؟ نه! من دلم می خواد فکر کنم الان داره خوب پیش میره...بقیه اشم مهمه ولی نه مهمتر از الان...من حالم از خود ناراحت و مضطربم به هم می خوره.دلم می خواد راحت باشم...



این از یک دوست قدیمی دوست داشتنیه 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد