-
[ بدون عنوان ]
1389/12/12 21:15
امروز روز خوبی بود مفید نزدیک به پنج ساعت درس خوندم ح جون بهم زنگ زد دو بار عصر هم با ن رفتیم شاپینگ سنتر شام مک دونالود خوردیم خدا کنه چاق نشم
-
[ بدون عنوان ]
1389/12/10 11:23
این هفته به خیر گذشت دیگه تموم شده بود و قرار بود هر کسی بره دنبال زندگیش من نگه داشتم هیچ قولی این بار داده نشد یه سری جاها تحمل کردم نه که بخوام تحمل کنم چون گیردادنهام به چیزایی بود که چندان اهمیتی نداشت سعی کردم توقعهای بی جای خودم رو کم کنم یه کم از خودخواهی های نا خواسته ام بگذرم آروم باشم زندگی در سکوت رو تجربه...
-
[ بدون عنوان ]
1389/12/04 09:13
ای بابا بس کن دیگه دختر پس کی می خوای زندگی رو شروع کنی بس کن غصه خوردن رو دیگه از امروز زندگی کن غصه ها رو بنداز اونور اخمهاتو باز کن یه کم خوش اخلاق باش نه الکی و ژست واقعی و از ته دل سالمی ظاهرت خوبه هزار و یک نعمت برای شاد بودن داری بس کن دیگه حالم ازت داره به هم می خوره همیشه نالان و غمناک و مضطرب اه اه اه !
-
[ بدون عنوان ]
1389/12/03 12:30
دل رحمی ح امروز صبح ب بک تلفن برای پیگیری کار من مهربونی واقعیش خدایا من چرا اینها رو یادم میره من چرا وقت عصبانیت کل خوبیهایی رو که تو این سه سال بهم کرده فراموش می کنم چرا مثل گربه کوره رفتار می کنم من که می دونم دوستم داره من که می دونم آدم خوبیه و اهل زندگی من که می دونم مرام داره پس چرا دستی دستی دارم از دست...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/29 08:53
امروز فرصتی ست برای جبران دیروز و ساختن فردا باید خودم و زندگیم رو اونطوری که تو رویاهام تصور کرده بودم درست کنم یه خانم خیلی مهربون و باگذشت و شاد و خندان یه خانم خیلی قوی که امید رو به همه هدیه میده سرشار از آرامشه و اون رو به همه منتقل می کنه کسی که زندگی رو دوست داره و هر روزش رو خوب و با روحیه می گذرونه بیشتر وقت...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/28 22:07
هر دو اینترویو به خوبی گذشت اولی رو خیلی دوست ندارم ولی دومی رو خیلی دوست دارم بشه با ح صحبت کردیم حین صحبت می دیدم یکی داره بهم هینت میده که هوی حواست باشه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنی اینی که هینت میده باید هر روز در من رشد کنه و بزرگ بشه وقتی قطع کردم خوب بودم هر چند صحبتها خیلی جدی گاهی هم .... ولی ته ش یه لبخند...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/28 08:28
آنچه مغز انسان تصور و باور کند، به آن می رسد یادمه سال هشتاد و شیش هم بدون این که ذره ای احتمالش رو بدم در ظاهر به طرز ابلهانه ای برداشتم روی یک کاغذ چیزایی که دوست داشتم اتفاق بیفته رو نوشتم خیلی هاش شد مثل این که اون سفر یکی از بهترین و خاطره انگیزترین سفرها شد و این که ح رو برای اولین بار تو اونجا دیدم یا خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/27 17:58
تلفنی یک ساعت و نیم حرف زدیم من اشکهام بند نمیومد و و ... و ... دوباره قرار گذاشتیم که یک شانس دیگه بدیم به خودمون باید همه ی سعیم رو برای برقراری خوشی بکنم من می تونم باید بتونم این بار باید بتونم سربلند بیام بیرون خدایا تو کمکمون کن ازت می خوام اینو از ته دل من عشق این خونه رو دارم باغچه رو تنگ غروب آب دادم روز گرمی...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/27 14:43
ح زنگ زد برای این که ببینه اینترویو تلفنی چی شد وزنم رو کنترل کرده و می کنم خونه ی عزیز تو انرژی و انگیزه ی هر روزم شدی فعلن تا باقیشم درست شه ایشالا ارن گفت فینگر کراسد ! خدایا به امید تو هر چی که بهتره همون بشه فقط سریعتر عالی تر مامانی تر شادتر همکارای خوبتر
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/27 07:43
امروز صبح خوابالو چشام باز نشده خودمو تو آینه دیدم قیافه م اون شکلی شده که دوستش دارم انگار آرامش داشته باشه خوب شده خوبه که هنوز به اس ام اس جواب میده امروز قراره اینترویوی دیروزی ادامه داشته باشم من باید بتونم همه سئوالها رو درست جواب بدم صبح زود بیدار شدم که بازم بخونم خیلی دوست دارم تو این شرکت مشاور آی تی استخدام...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/26 20:26
صبوری و تحمل رو باید یاد بگیرم زندگیم یه دفه یه جهش بزرگ می کنه
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/26 09:14
باز هم یک اینترویو دیگه روز جمعه خواهم داشت خیلی زود من کار عالی پیدا خواهم کرد به امید خدا به کیفیت آویزان می شوم از این لحظه ارن گفت که با تو هپی بودن و خودشون گفتن ریفری چک کن هنوز البته نتیجه نهایی اعلام نشده حالا درسته من طمعکار هم هستم و دلم می خواد اینترویو ها رو شرکت کنم ولی خوب دلم می خواد این پشتگرمی رو هم...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/25 19:37
ح جون باز هم شب زنگ زد دور خونه توی حیاط چرخیدم و عاشقانه خونه رو نگاه کردم عین همون رویاهای بچگیمه بقیه رویام رو هم باید درست کنم تو رویاهام من مهربون و باگذشت و صبور بودم تو رویاهام تو بودی عاشق هم بودیم من باقی رویاهام رو هم به حقیقت می رسونم من می تونم در برابر کارهای سختی که انجام دادم این آسونه پس همه ش درست می...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/25 12:07
ریفری خواستن تیم لیدر قبلی اوکی بوده با من خدایا شکرت + ولنتاین مبارک :) پاها و صورت
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/24 21:00
الان رفتم یه دوش حسابی گرفتم صورت و پاهام رو کرم مالی کردم باز حوالی ساعت نه شب شد و صدای پرنده ها دست جمعی با هم خیلی دلنشینه نشستم دعا کردم و از خود خدا خواستم تا مشکل من رو هم حل کنه الاهی آمین
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/24 19:21
آخ جونمی ح باز هم زنگ زد درسته که تلفنها کوتاه هستن ولی خوب این یک پیشرفته برام که امروز برای دومین بار بهم زنگ زد فقط برای این که حالم رو بپرسه من به انرژی مثبت اعتقاد دارم و برای من کار می کنه هر روز همه چیز بهتر می شه اونقدر بهتر که نه تنها به هدف اصلیم که خوشی در کنار هم هست می رسم بلکه از اون هم سبقت می گیرم و به...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/24 11:41
هر روز دارم بیشتر از دو ساعت اس سی جی پی می خونم از کارم راضی هستم هنوز ... وقتی می گم زیاد می گه بیشتر آخ جون امروز بی بهانه زنگ زد دیروز فکر کردم که به خاطر اون چیزی که مجبور بوده بهم زنگ بزنه زده آخ جانمی خوشحالم من می تونم همه چیزو درست کنم به شرافتم قسم من این رو بارها به خودم ثابت کردم نمونه ش مهاجرت که برام...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/24 07:21
صبح شده باد خنکی میاد خنکی ملس عینک شنای اسپیدو گفتم بهش من الف رو خیلی دوست دارم خیلی بی گناهه صورتش و اون گفت کاش ... کوله پشتی کادو تولدم اونجایی که دو تا دختر خارجیها اومدن و من سرم تو لپ تاپ بود خواهش کرد که برم پیششون نگاهش تو فرودگاه بغض کرده بود و گفت من زنگ می زنم حالم خوب شد پولی که تو حساب می ریخت تلفنهایی...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/24 01:47
امروز عصر دوستم که دوازده سال از من کوچیکتره و من حس نمی کنم این اختلاف سن رو اومد خونمون نشستیم با هم فیلم ایرانی دیدیم بعدم با هم رفتیم خونه ی م اینا شام ف م هم بودن و خوش گذشت گفتیم و خندیدیم و بعدم من ن رو رسوندم خونه چون مامانش اینها گفتن باید تا ده شب خونه باشی دوباره برگشتم خونه م و با بچه ها نشستیم ورق بازی...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/23 09:24
ح جونم زنگ زد به بهانه ی پولی که از کنسل کردن بهمون برگردوندن این یعنی پیشرفت من باید این پروژه نیمه تموم رو به بهترین وجه ممکن تموم کنم جایی خوندم یا دیدم یا شنیدم که گفته بود توی دنیا هر چیزی رو باید یاد بگیری تا بری پله ی بالاتر و تا وقتی که یادنگیری مردود می شی و روی همون پله باقی می مونی پس باید یاد گرفت تا اون...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/23 08:16
تازه از خواب بیدار شدم هوا خنک و مطبوعه و نسیم خوبی می وزه سکوت و آرامش از گوشه گوشه خونه میباره من عاشق این خونه هستم عاشق اتاق خوابهاش دستشویی و حمومهاش نشیمنش و ناهارخوریش آشپزخونه ش با اون پنجره ی خوشگلش که کنارش گلدون گذاشتم عاشق حیاطشم مبلهای توی حیاط عاشق باغچه مونم همه چیز این خونه بهم روح زندگی میده خونه ی...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/22 17:41
امروز مصاحبه داشتم خیلی خوب بود به قول خودشون هپی بودن باهام هیچ چیزی رو توش نموندم و قبلش در مورد پروژه شون خونده بودم و خوب جواب دادم و بهم گفتن اگزکتلی همینی که گفتی پروژه ما هستش گریت ! .... دوست دارم بشه محیط دانشگاه رو دوست دارم امیدوارم به زودی کار خوبی گیرم بیاد یک ساعت بعدش ح عزیزتر از جونم بهم زنگ زد برخلاف...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/21 16:26
خصوصیات مثبت من : سالم آبرودار زیبا دارای وزن مناسب خوش پوش مستقل با بوی فرندم زندگی می کنم (البته ده روز در ماه به من می رسه باقیش سر کار خوبیه که داره) در کشوری پیشرفته هستم در خونه ای زیبا و امن و دنج هستم ماشین خوبی سوارم خورد و خوراک و پوشاک به راهه پشتکاردار مهربون و دلسوز خواهرهای گل دوستهای قدیمی خوب در ایران...